سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی
سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی

ای عبای پیامبر

 ای عبای پیامبر

ای عبای پیامبر! [ای صاحب عبای تاریخی!] پرچم بلندی برای فرزندان کشتی نوح برافراز


ای عبای پیامبر! [ای صاحب کسای تاریخی!]
تمام قبایل نجات یافته از آن طوفان را در زیر آن لوای برافراشته ات جمع کن و رنگ مرگ و غربت را از آنان کمی دور کن.

این فرزندان همه در اینکه با آزمونی سخت مواجه شده اند و در این مواجهه شب را به صبح می کنند، یکسانند.

چه آنان که در دیار خویش ساکن مانده اند و چه آنان که جلای وطن کرده اند.

ای عبای پیامبر! [ای صاحب عبای تاریخی!] پرچم بلندی برای فرزندان کشتی نوح برافراز

برخیز و به آنان سپر حفاظت و شمشیر و تیر دفاع از خود عطا کن و برای آنان چیزی از قرآن بخوان [تا سرگذشت خویش را به یاد آرند.]

و در میان آنان نماز جماعت بگزار
 و به آنان بیاموز که با هر سرکش به حریم اشان قدرتمندانه بجنگند.

ای عبای پیامبر! [ای صاحب کسای یمانی تاریخ!]
[این فرزندان را در زیر سایه خود] جمع کن
و مانند مرهم هایی که بر زخم ها التیام می بخشد [آنان را قوام بخش.]

و مانند تورهایی که برای صید به دریا افکنده می شود، پر از ماهی گردان [تا از دریای معرفت بهره فراوانی ببرند]

و مانند مادرانی که کودکان اشان در آغوش گرم خود می فشارند، حتی اگر آنان مانند ستارگان در آسمان پخش شده باشند، گرم اشان کن.

ای عبای پیامبر! [ای صاحب عبای تاریخی!] این جماعت را مجتمَع کن و پس آن برای شکوفه ها دامن بگستران، و لو اینکه بعضی این شکوفه ها را دوست نداشته باشند و به آنان رغبتی نکنند‌.

دامن بگستران بر کسانی که تحت این ولایت قرار گرفته اند و بر کسانی هنوز این ولایت را اختیار نکرده اند‌.

دامن بگستران بر [اهل] حقیقت و [اهل] تردید در آن.

دامن بگستران بر دشتها، دامن بگستران بر کوه ها
دامن بگستران بر زنان، دامن بگستران بر مردان.
دامن بگستران بر پیره زنان، دامن بگستران بر شیرخواران.

ای عبای پیامبر! بر همه دامن بگستران.

اما هر کس در زیر این عبا نیامد، ضایع شد.
اگر چه قبلاً [در قرآن] خوانده ایم که خدا اجر کسی را که عمل صالحی انجام دهد ضایع نمی کند.

اینک حتی اگر گمراهی را اراده کنیم نمی توانیم. [او حجّت را بر ما تمام کرده است.]

و من از آن زمان که دستان [پر مهر] پدر و مادرم را لمس کردم، خنکای وجود تو را در برابر خود یافته ام.

و سلام و درود خدای سمیع و بصیر بر تو باد.
ای عبای نبی! [ای رحمت فراگیر!]

...و این هم ترجمه ای است از نافذ.
[۴:۰۶, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: سلام جناب نیکنامی!
ای کاش کلیپ شعرخوانی استاد فریدون مشیری را هم بارگذاری می کردید که پاسخ برای شنوندگان ملموس تر شود.
[۴:۰۸, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: ترجمه سروده ی «یا کساء النبی» را هم لطفا با کلیپ دکلمه ی شاعر عرب زبان با هم بگذارید.

داستان أَرِنی و لَن تَرانی

 داستان أَرِنی و لَن تَرانی

آنگونه که از ظاهر آیات بر می آید زمانی که حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه السّلام-  بنی اسرائیل را از دریا عبور داد و در مصر آن سوی دریا ساکن شدند، خداوند با موسی وعده ی میقات ۳۰ شبه گذاشت. موسی رهبری قوم را به برادرش هارون -که وزیر او در پیامبری بود- محول کرد و خود به میقات رفت. با توجه به محدود بودن افق اندیشه قوم به دایره ی حس و روحیه ی انکار آنان، موسی هفتاد تن از بهترینِ قوم را برای حضور در میقات انتخاب کرد تا شاهد نزول تورات باشند.
قوم می دانستند که موسی تا سی روز نیست. خداوند برای امتحان قوم، این میقات ۳۰ شبه را ۱۰ شب دیگر تمدید و به ۴۰ شب تمام کرد.
قبل از هر چیز عرض می کنم که موسی برای مناجات با پروردگار عالمیان، مکرراً به کوه طور می رفت ولی هیچ کدام از این رفتنها معنای میقات نداشت. تنها این بار است که خدایش با او وعده می گذارد و آن میقات نامیده شده است.
 در این میقات است که وقتی خداوند با موسی سخن می گوید و آن هفتاد تن هم می شنوند، می گویند:  «لن نؤمنَ لک حتی نَری الله جهرةً» برای تو ایمان نمی آوریم مگر خدا را آشکارا ببینیم. در آیه ای دیگر هست که می گویند: "ارنا الله جهرةً" خدا را آشکارا به ما نشان بده. موسی در حالی که از  این موضع و درخواست جاهلانه و نابخردانه ی این برگزیدگان متأسّف است، گویا خودش هم دوست دارد حجاب های مابین او و خدایش هر چه کمتر شود، از زبان خود می فرماید: «رب ارنی انظر الیک»، و آن پاسخ معروف «لن ترانی» را دریافت می کند. این پاسخ خداوند به موسی خطابی بود و رنگ عتاب نداشت ولی نسبت به آن درخواست کنندگان، نه تنها عتاب بود که قهر و غضب خداوند را موجب شد. خداوند می فرماید که هر گز مرا به چشم سر نتوانی دید.
«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ  ۚ قَالَ لَن تَرَانِی وَ لَٰکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی  ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا  ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» (اعراف/۱۴۳)
و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: "پروردگارا! خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم." فرمود: "هرگز مرا [به چشم سر] نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود ماند، به زودى مرا خواهى دید. " پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را متلاشی ساخت، و موسى مدهوش بر زمین افتاد، و چون به خود آمد، گفت: "تو منزهى! به درگاهت توبه کردم و من نخستینِ مومنانم.

در آیه ۱۳۵ سوره نساء داریم:
«فقالوا ارنا الله جهرة فاخذتهم الصاعقه بظلمهم»
و در آیه ۱۵۵ سوره اعراف:
«و اختارَ موسی قومَهُ سبعینَ رَجُلاً لمیقاتِنا، فَلمّا أخَذتهُم الرَّجفةَ قالَ ربِّ لو شئتَ أهلکتَهم مِن قبلُ و ایای، ءَتُهلکُنا بما فَعَلَ السُّفهاء مِنّا؟»
موسی وقتی به هوش می آید و می بیند که همه آن هفتاد تن به صاعقه و زلزله ای مرگبار مرده اند، به خداوند می فرماید اگر می خواستی اینان و مرا (و ایّای) هلاک کنی قبل از این میقات می کردی. آیا همه ما را به عمل سفیهان قوم هلاک می کنی؟

...و در همین میقات است که الواح تورات بر موسی نازل می شود. چه، وقتی به سوی قوم بر می گردد و می بیند که آنان به رغم مشاهده ی آنهمه بیّنات، گوساله پرست شده اند از شدّت غضب، الواح را بر زمین می ریزد و موی سر برادر را به شماتت می گیرد و بالاخره این ماجرا با عذر آوردن هارون و سوزاندن گوساله توسط موسی و توبه قوم پایان می یابد.
سؤالی که ممکن است پیش بیاید این است که از موسایی که خود درخواست «رب ارنی انظر الیک» می کند خیلی بعید نیست که قومش هم «لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة» بگویند!
اولاً شرح ماوقع رفت و از سویی اینجاست که باید گفت:
میان ماه من با ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است.
این درخواست از سوی موسی ترجمان این آیه است که: "ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی" (نجم/۱۱) آنچه را دل دید انکارش نکرد.
شعرا غالبا یک گوشه ی ماجرا را فهمیده اند و از اینرو تعبیرات گوناگونی را در این رابطه آورده اند.
پاسخ لن ترانی خداوند نسبت به موسی با «ولکن انظر الی الجبل فان استقرّ مکانهُ فسوفَ ترانی» بیانی مهربانانه و عرفان افزا بود و رنگ عتاب نداشت.
 بنده هم در این بیت، خطاب به مولانا صاحب الزمان عمداً تجاهل کرده و می گویم:
با من سر خطاب نداری، عتاب کن
لایق نیم شنیدن یک «لن ترانی» ات؟

یک نکته بسیار مهم:

یک نکته بسیار مهم اینجا هست و آن اینکه خداوند به موسی می فرماید بیا به کوه طور، سی شب هم گرما و سرما، تشنگی و گرسنگی را تحمل کن تا ترا از اسرار عالم بالا با خبر کنم ولی به رسول عظیم الشأن اسلام که می رسد می فرماید:
"سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنُریهَ من آیاتنا"
محمد را جبرائیل و فرشتگان
[۱۹:۵۹, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: مقرب با تشریف و سلام صلوات، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمانها سیر دادند "لِنُریَهُ مِن آیاتنا»
 و او رفت تا «فدَنی فتدلّی فکانَ قابَ قوسینِ او ادنی» آنجا که تمام فرشتگان و حتی جبرائیل از ادامه راه فروماند.
السلام علیک یا حبیبَ الله!،  یا محمّد!
[۲۰:۰۰, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: نگاه ﺳﻌﺪﯼ:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

نگاه ﺣﺎﻓﻆ:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

نگاه ﻣﻮﻻﻧﺎ:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

نگاه امام خمینی:
عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.

نگاه نافذ: (با اقتباس از نگاه امام خمینی)
*مگر از «خلیل» آید بپرستد «آفلین» را؟
ز «کلیم» هم نشاید «ارِنی» غافلانی

همه جاست طور سینین، همه محضر است، گو بین
«ارِنی» چه حاجت است و چه جواب «لن تَرانی»؟!

«ارِنی» نگفتم الا که جواب «جَهرةً» را
ز زبان دوست گویم به مصاحبان دانی*

به کلام «نافذانه» همه ریس و راس کردم
سخنان این و آن را و هم اقتباس آنی

اقتباس از این سخن گهربار امام خمینی (ره) که: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.»
[۲۰:۰۱, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: نگاه نافذ: (با اقتباس از نگاه امام خمینی)
*مگر از «خلیل» آید بپرستد «آفلین» را؟
ز «کلیم» هم نشاید «ارِنی» غافلانی

همه جاست طور سینین، همه محضر است، گو بین
«ارِنی» چه حاجت است و چه جواب «لن تَرانی»؟!

«ارِنی» نگفتم الا که جواب «جَهرةً» را
ز زبان دوست گویم به مصاحبان دانی*

به کلام «نافذانه» همه ریس و راس کردم
سخنان این و آن را و هم اقتباس آنی

* اقتباس از این سخن گهربار امام خمینی (ره) که: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.»
[۲۰:۱۸, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: * دانی یعنی فرودست، دون پایه، کلمه دنیا از همین ریشه است.

"چالش فلسفی"

لیُنذِرَ مَن کانَ حیاً (یس/۷۰)

گزاره ی اول: من حرکت می کنم، پس من هستم.
گزاره ی دوم: من می اندیشم، پس من هستم.
گزاره ی سوم: من مبارزه می کنم، پس من هستم.
گزاره ی چهارم: من عشق می ورزم، پس من هستم.
گزاره ی قرآنی: من از جایگاه خداوند می ترسم، پس من هستم.

"چالش فلسفی"

دارنده ی اختیار هستم
 پوینده و پای کار هستم

گفت آنکه نیافت خویشتن را:
"بازیچه ی روزگار هستم."

زین نقطه روم به نقطه ای دیگر
پس هستم و در گذار هستم!

بر باید و هست ها می اندیشم
پس هستم و هوشیار هستم!

چون با کژی زمانه می جنگم
پس هستم و استوار هستم!

هستم اگر از ترانه ام سرشار
ور عاشق بی قرار هستم!

...گویند چنین گزاره هایی
اما من از آن کنار هستم:

*از جاه و جلال یار می ترسم
پس زنده ی در شمار هستم

"نافذ" به رفیق فلسفی گفت:
گر شیعه ی هشت و چار هستم.*

محمّد علی مشایخی(نافذ)

صبح زیبا

اللّهم عجّل لِوَلیک الفَرَج

   صبح زیبا

دلبرا! ماه دل افــــــــروز تو دیدن دارد
از زبان ات سخن عشق، شنیــــدن دارد.

تلخی قصّه ی هجــــران تو گفتن دارد
مزّه ی شهد وصـال تو چشیــــدن دارد.

حبّـــذا! نرگس رخســار تو را بوئیــدن
خرم آن سرو چمـــانی که چمیدن دارد.

نزد ارباب بصــر، معرفت ات ملموس است
لیک در محفـــــــل ما بحث کشیدن دارد.

راستی لایق دیدار تو گشتن سخت است
راستی نـــــاز تو ای یــــــار! خریدن دارد.

آنکه از عشق تو هــر روز سخن می گوید
گر قبولش نکنی جـــــــــــامه دریدن دارد.

از سبکبـــــــــــالی دیدار تو در یک رؤیا
مرغ روح از قفس آهنــــــــگ پریدن دارد.

سایه گسترده به گیتی عجبا! شامی زشت
صبح زیبـــــای تو کی میل دمیدن دارد؟

محمّد علی مشایخی (نافذ) سال ۱۳۶۵

"آینه"

به احترام استاد فریدون مشیری، تمام قامت می ایستم و "آینه" را در مقابل سروده زیبا و روان "گرگ" ایشان می گیرم.

"آینه"

هان مپندارید گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

"فطرت الله" است نقش جان ما
پس خداجویی است در بنیان ما.

در نهاد ماست پنهان "آینه"
جلوه اش در آینه، هرآینه.

عارفان جام جم اش نامیده اند
در پیاله عکس او را دیده اند.

آنکه "زکّیها"؛ جمال یار دید.
وانکه "دسّیها"؛ فقط دیوار دید.

پشت هر دیوار، گرگی در کمین
گاه افسرده است، گاهی آتشین

لیک در آیینه های بی غبار
کس نمی بیند بجز انوار یار

گر که انسان انس با جانان کند
کی به گرگی خلق را نالان کند؟

نفس امّاره است گرگ آدمی
حرص با تقوی نمی سازد دمی.

گفت مولانا علی -آن مرد پاک-
مرکز... اندیشه های... تابناک:

ها "اَتَزعَم اَنّکَ جِرم صَغیر؟!"
در تو پیچیده است دنیایی کبیر

حیف باشد قدر خود نشناختن
باره در وادی حیرت تاختن

"نافذا" نک سنجه بر خویشینه زن
گرگ می بینی و یا آیینه زن؟

محمّد علی مشایخی (نافذ)

"جشن الفبا"

"جشن الفبا"

داستان از این قرار بود که:

برای جشن الفبا در اواخر کلاس اول ابتدایی دخترم -طلیعه- مسولین مدرسه برای فردای آن روز از این کمترین شعر خواستند. ساعت ۱۰ شب بود که از سر کار برگشته بودم، خسته و نیازمند شام و استراحت. از دخترم به اصرار و از من به انکار. سمبه ی پر زور دختر غالب شد و لاجرم این سروده در تنگنای حادثات محرر شد.

می دانم که زبان این سروده، هیچ تناسبی با کلاس اول ابتدایی ندارد، ولی گفتم: اگر نه برای کودکان که به بهانه ی آنان می توان سرود.
بالاخره صبیه با عشق زائدالوصوفی این سروده ی بسیار سنگین را بارها تمرین کرد و با زحمت زیاد در جشن الفبای مدرسه خواند.

آموخته ام که:
چون که با کودک سر و کارت فتاد
هم زبان کودکی باید گشاد

ولی نیک می دانید که از حرف تا عمل راهی طولانی است و از بکار بستن تا توفیق واقعی راهی طولانی تر.

البته اینطور نیست که همه اشعار این حقیر سنگین باشد. دارم سروده هایی که برای کتاب های فارسی دبستانی هم مناسب باشد.



بی گمان آنچه هست در هستی
حرف عشق است و شور و سرمستی

قلقلک می دهد که قاف منم
کودکی می کند که کاف منم
ِ
شین به شوخی و شهر آشوبی
سین به هفت سین به سبزی و خوبی

دال بر گردنش مدال بود
کمرش از ادب چو دال بود

قبل از این دال هم الف بوده
سر به شاگردی کسی سوده

چون به اخلاق دال پابندیم
بندگی می کنیم و خرسندیم

عین و شین با تمام فرزندان
همه در پیچ عشق سرگردان

نرسد تا به قاف جز عنقا
مرحبا! مرحبا! به فر هما

شور در جان هر الفبا نیست
یا اگر هست ظرف معنا نیست.

* الفبای فارسی و عربی ظرف کلام الهی و سخنان گهر بار معصومین علیهم السلام است. از اینرو بی سبب نیست که به این الفبا عشق می ورزم.

محمد علی مشایخی (نافذ)

«بند گیلاس»

«بند گیلاس»

شاعری می گفت می کردم نگاه
شاخه ی پر بار گیلاس سیاه

به! چه زیبا بود، حقّا دیدنی
لذّت دیدن فزون از خوردنی

امر "فَلیَنظُر"۱ فرا رفت از حلال
هان نظر کن جلوه را بین و جمال

چشم دل با چشم سر همراه شد.
جانم از بُرهانکی  آگاه شد.

بند گیلاس است خود "بُرهان رب"۲
بنده ی دور از خدا،  دور از طرب

میوه تا بند است با بندش به بُن
از نشاط و زندگی دارد سُخُن

تابش خورشید تا بر شاخه است
مایه ی رشد و کمال میوه است

آب و باد و خاک همسویند و خَش
جملگی در خدمتش پرگار وَش

تا جدا شد نور می پوساندش
خاک پاک باغ می پوکاندش

تا جدا شد، آب می گنداندش
باد روح افزای، می خشکاندش

بندِ گیلاسِ خلایق بندگی است
بندگی کن، بندگی بالندگی است

راکب پابند دور است از رَکَب
خوشه ی بر شاخ دور است از خَشَب

هستی ما هست از فیض مدام
گر نبخشد فیض آنی؛ والسّلام

نور بخشی تا خدا را بنده ای
"نافذا"!  تا بنده ای، تابنده ای

محمد علی مشایخی(نافذ) - آذر ماه ۱۳۹۸

۱- فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ (عبس/۲۴)

۲-وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ (یوسف/۲۴)

پاسخ به احمدی نژاد

پاسخ به احمدی نژاد

در یکی از خطبه های نماز جمعه ی تهران، خطیب محترم با توجه به آنچه از مفاد آیاتی از کلام الله مجید می دانستند، اظهار داشتند که اگر بارندگی کم است به خاطر گناهان بندگان است، این سخنان دستمایه ی نقد نه به شکل مؤدبانه که توأم با تمسخر و گستاخی توسط محمود احمدی نژاد قرار گرفت و دامنه ی این جسارت را تا به آنجا رساند که دین آن خطیب محترم نماز جمعه و رهبری معظم انقلاب را دین شیطان نامید. من ریشه ی اصلی این موضع گیری را نادانی و بیسوادی و در عین حال غرور و انگیزه ی آن را شهوت قدرت ارزیابی می کنم. ذیلاً به نمونه هایی از آیات کلام الله مجید که مؤیّد نظر آن خطیب محترم می باشد، اشاره می کنم:

۱- «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف/۹۶)
و اگر مردم دیارها ایمان آورده و تقوی می ورزیدند، قطعاً ما برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم، ولى تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] عملکردشان [گریبان ] آنان را گرفتیم.

۲- خداوند در آیه ی دیگری می فرماید:
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» (إبراهیم/ ۷)
 و [همچنین به خاطر بیاورید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاری کنید، [نعمت خود را] بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!»

۳- در آیه ی دیگری می فرماید:
«وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ...» (الطلاق/ ۲ و۳)»
 و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه برون رفت از مشکلات را برای او فراهم می‏ کند، و از جایی که خود او احتمالش را هم نمی دهد، روزی اش می‏ دهد [و برایش گشایش ایجاد می کند]

۴- باز در آیه ی دیگری در سوره ی جن می فرماید:
«وَ أَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا» (جن/۱۶)
و اینکه اگر [مردم ] در این راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گواراى سعادت را به ایشان می نوشانیم.

اما تفسیر و تحلیل این آیات:

آیات مورد اشاره به روشنی نشان می دهد که سنت های الهی در این دنیای خاکی به رفتار و عملکرد بندگان بستگی بسیط دارد‌. این طور نیست که خداوند این چرخ را به حرکت آورده و آن با رفتاری استاتیک می چرخد، خیر گردش این چرخ داینامیک است.
«یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ۚ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (الرحمن/۲۹)
هر که در آسمانها و زمین است [چه آگاهانه و چه ناآگاهانه هر چیز را] از او درخواست مى کند. هر لحظه او در کاری است.
و از آیه ی «ولو اهل القری آمنوا و اتّقَوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الارض» که با ولو اهل القری، آغاز  شده است، این مفهوم استفاده می شود که این شاکله ی جامعه و رفتار عمومی مردم است که موجبات نزول برکات یا تنگی نعمات و بروز نقمات را فراهم می کند.
 اما خطیب محترم هم لازم بود قبل از هر چیز به گناهان دانه درشت ها که به اموال مردم دست اندازی می کنند و اعتماد مردم را از نظام می گیرند نهیب می زد و سپس به گناهان ریز و درشت عامه ی مردم‌. و همین غفلت و بی تدبیری موجب شد که آن تشنه ی قدرت، همه رهبران نظام را
مورد هجمه ی گستاخانه ی خود قرار دهد و البته عدم شناخت خود از معارف قرآنی را هم آشکار کند.

سؤال: اگر ایمان و تقوا سبب نزول برکات است، پس چرا کشورهاى کافر، وضع بهترى دارند و کشورهاى اسلامى با مشکلات فراوانى روبرو هستند؟
پاسخ: اغلب کشورهاى اسلامى، تنها نام اسلام را یدک می کشند و قوانین و رهنمودهاى دین اسلام در عمل در بین مردم آنجا حاکم نیست. در کشورهایی که ما از آنها به بلاد کفر یاد می کنیم، اغلب در عمل به دستورات اجتماعی اسلام -که رابطه ی انسانها با یکدیگر است- خیلی بهتر از ما عمل می شود. راستگویی، احترام متقابل فیمابین مردم، تذکر به یکدیگر و رعایت قانون و استقرار سامانه های قدرتمند اطلاعاتی -که امکان سوء استفاده از موقعیت شغلی و فرار از قوانین را کم می کند- و نیز وضع مجازات های سنگین برای تخلف کنندگان، موجبات گشایش و نزول نعمت را فراهم می کند.
امام علی(ع) آن عصاره دانایی تاریخ فرمود:
«الله! الله! فِی القُرآنِ، لایَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غَیرَکُم» : خدا را خدا را [مراقب باشید که] در عمل به قرآن دیگران [یعنی غیر مسلمانان] از شما پیشی نگیرند [و بکوشید شما پیشتر و بیشتر از آنان به قرآن عمل کنید]. (نهج البلاغه/ نامه 47)
و این همان چیزی است که پس از سیر در بلاد شرق و غرب عالم، از سوی اندیشمند و مصلح بزرگ جهان معاصر، جناب سید جمال الدین اسدآبادی عنوان شد که: «رفتم غرب، اسلام دیدم و مسلمان ندیدم و برگشتم شرق، مسلمان دیدم و اسلام ندیدم.»

مفسر بزرگ حضرت آیة الله العظمی جوادی آملی، در جواب این سؤال، پاسخی مشابه آنچه عرض شد داده اند.
اما باید دانست که گاهى رفاه مادّى، نوعى قهر الهى است، چنانکه قرآن مى‏ فرماید:
«فلمّا نَسوا ما ذُکّروا بِه، فَتحنا علیهِم أبوابَ کلّ شى‏ءٍ حتی اذا فرحوا بما اوتوا  اخذناهم بغتةً فاذا هم مُبلسون»  (انعام/۴۴)  چون آنچه را که به آن تذکّر داده شدند، فراموش   کردند، درهاى همه چیز را به رویشان گشودیم [تا سرمست شوند.] و ...

گاهی این «فتحنا علیهم الواب کل شیء» کید الهی است که فرمود:
«انّهُم یَکیدونَ کَیداً و أکیدُ کیداً، فمَهِّلِ الکافرینَ أمهِلهُم رُوَیداً»
آنان ترفندی می زنند و من نیز ترفندی می زنم، [ای پیامبر ما!] کافران را برای مدتی کوتاه مهلت ده،

در قرآن، دو نوع گشایش و براى دو گروه مطرح است:
 الف) رفاه و گشایش براى خوبان که همراه با برکات است، «فَتَحنا علیهم برکات»
ب) رفاه و گشایش براى کفّار و نااهلان که دیگر همراه برکت نیست، «فَتَحنا علیهم ابواب کلّ شى‏ء»، زیرا چه بسا نعمت‏ها، ناپایدار و سبب غَفلت و غرور و طغیان باشد. خداوند، این رفاه و گشایش کفّار را وسیله‏ ى مهلت و پرشدن پیمانه‏ ى آنان قرار داده است. بنابراین به هر نعمت ظاهرى هم نباید دل خوش کرد، زیرا اگر این نعمت‏ها براى مؤمنین باشد، مایه‏ ى برکت است، و اگر براى کفّار باشد، ناپایدار و وسیله‏ ى قهر الهى است.
اما باید قبول کنیم که قرآن بین ما مسلمانان بسیار مهجور است.

از مصادیق بارز آیه ی «لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض»، دوران ظهور حضرت مهدى (عج) است که به گفته‏ ى روایات، در آن زمان برکات از آسمان و زمین سرازیر مى‏ شود.

احمدی نژاد در سخنانی هوچی گرانه، این سخن خطیب محترم را از دید خود نقد کرده اند و گستاخانه دین این خطیب محترم و رهبران نظام را دین شیطان نامیده اند. نه اینکه بگویم همه ی سخنان ایشان باطل است، بلکه بعضی از حرف هایش درست است ولی از آن اراده ی باطل می شود، آنگونه که امام علی (ع) فرمودند که: «کلمةُ حقٍّ یُرادُ بِها الباطل»
*ملاحظه می فرمایید این سخن خطیب محترم، ترجمان آیات فوق الذکر است. پس این، خطای خطیب نیست؛ بلکه جفای خریف است. این سند آشنا نبودن جناب احمدی با معارف قرآنی است. اما این اشکال ندارد. میزان فهم این نگارنده هم از  آیات کلام الله مجید، حتما و بلاتردید با نقصان فراوان روبروست. اشکال اساسی آن است که انسان از سر غرور و نادانی امام جمعه شهر و حتی رهبری بی بدیل انقلاب را انگ دین شیطانی بزند. خوشبختانه ظرفیت جامعه برای تحمل آرای مخالف قدری بالا رفته است. در مناظرات انتخاباتی هم از جانب آقای احمدی نژاد حملات ناجوانمردانه کم دیده نشد. یک بار بیچاره کروبی مورد این هجمه قرار گرفت که شما متخصص نیستی. خوب، عرض می کنم که اداره ی جامعه به هزاران هزار تخصص نیاز دارد که جناب احمدی نژاد شاید یکی از آن هزاران را می دانست. مدیریت جامعه، علم مدیریت همراه با کمالات انسانی نیاز دارد که احمدی نژاد فاقد هر دو بود‌ و متاسفانه کروبی نتوانست پاسخ ایشان را بدهد.
 
جناب احمدی نژاد! شما هنوز ادبیات نقد علمی را نیاموخته اید. لازمه ی نقد علمی، ادب و ادبیات فاخر است، نه اهانت و هتاکی! *

البته لازم است به این نکته هم اشاره کنم که این سخن خطیب محترم توجیه کننده ی بی تعهدی بعضی از مسؤولین نیست که دست به اختلاس میزنند یا از رانت هایی برای پر کردن جیب خود استفاده می کنند و بر گرده ی مردم مظلوم ما سوار می شوند.
خطیب نماز جمعه باید از قدرت فوق العاده ی در اختیارش، برای مبارزه با این زالوها و آفات مدیریت کشور به نحوی مطلوب استفاده کند‌. همچنین باید از بازخوردها و انتقادات نمازگزاران، برای دفع مسؤولین بی کفایت مدد بگیرد. این نقد البته به همان خطیب محترم وارد است که لازم است خود را  در ارتباط با مسائل سیاسی و اجتماعی روز، به روز نگه دارد و از کنار گرفتاری های مردم ساده عبور نکند. از خطیب های نماز جمعه -همانطور که جناب استاد رحیم پور ازغدی فرمودند- بیش از اینها انتظار می رود.

اما مثَل این روزهای جناب احمدی نژاد به بیماری مانند شده است که پزشکان از درمانش مأیوس شده اند و می گویند حالا دیگر بگذارید هر چه می خواهد بخورد.
«و یَمُدُّهُم فی طُغیانهِم یَعمَهون»
محمًد علی مشایخی(نافذ) ۱۴۰۰/۰۸/۲۷

"در ولای مولی"

"در ولای مولی"

عشق مولی علی چو آب زُلال
می تراود ز چشمه های کمال

از علی «بالعشیِّ و الاِبکار
دم زنم «بالغُدوِّ و الآصال»

مهر او بر دلم دمیده چو مهر
سینه از عشق اوست مالامال

در سراپرده ی خیالم نیست
جز ولای وی و محمّد و آل

در عبادت علی است اشک سَحاب
در صَلابت علی است رشک جِبال

شب ز خوف خدا تنش لرزان
روز، شیر خدا و میر ثِقال

«هل اتی» شاهد سجایای اش
بر جوانمردی و سخایش دال

فضلُه فَصّةً بِکلِّ نُصوص
بابِ علمِ النّبی بِکلّ مَقال

لُجّةٌ کان من یقینِ عمیق
اُسوةٌ خُصَّ بِالجَمالِ جلال

«شاهدٌ مِنه» کانَ «یتلوهُ»
فی جمیعِ الجهات حتَّی الحال

جان مولی! دگر به چاه مگو
آنچه عارض نموده حزن و ملال

خون دل خوردن ات ز مردم خویش
کرده بدر رخ ات به سان هِلال

آی "نافذ" در آ به حصن حصین
تا که محفوظ گردی از آجال

دژ امن خدا ولایت اوست
چون رضای خدا رضایت اوست.

محمّد علی مشایخی(نافذ)
فص: نگین انگشتری، جمع: فصوص

 معنای مراد شده این بوده که در تمام منابع اصیلی که از فضائل انسانی سخن رفته است، نگین انگشتری آن فضائل علی است.

"غنچه ی نشکفته"

"غنچه ی نشکفته"

در غَفلت از ثنای گلی بودم
کز عطر او  دو‌ دایره مشحون است.

زان غنچه ای که تاب نیاوردند
تا بشکفد، حکایت مکنون است.

بر شاخه ای لطیف که بشکستند
پهلوی او گواه شبیخون است.

دانم که صرفه ای نبرند اینان
این کوثر ولایت زیتون۱ است.

صرّافنا! لِمَ سُمیَت زهرا؟
ضرب الوحیده ای که همایون است.۲

می دانم آنکه فاطمه ریحانه است
می دانم آنکه خلقت بی چون است.

دانم که در قیاس نمی گنجد
با اسوه ای که خواهر هارون است.

اما چرا سِتَروَنی آوردم؟
توصیف او ز طاقتم افزون است.

می دانم آنکه هیچ نمی دانم
زان گل که از مُخیّله بیرون است.

یا بضعة النبی! حَسنین ات را
دنیا هزار مرتبه مدیون است.

از زینب ات حماسه همی زاید
حتی دمی که سخت دگرگون است.

لیلای بی بدیلی و بیجا نیست
مولای ما ز عشق تو مجنون است.

شوی ات به ساحت ولی اللهی
با عشق حق قرینی و مقرون است.

در بیکران ملک خداوندی
مولایی علی است که قانون است.

"نافذ" اگر  که اذن سرودن یافت،
بر لطف دوستان تو مرهون است.

محمد علی مشایخی(نافذ) آذرماه ۱۳۹۹ شمسی

۱- یوقد من شجرة مبارکة زیتونة (نور/۳۵)
۲- ای گوهر شناس ما! بفرما چرا این سکه ی تک ضرب -که خجسته، مبارک و میمون است- زهرا نامیده شده است؟
* این سروده با تحریض استاد بزرگوار قرآنی سرکار خانم دکتر زهرا اخوان صراف، محرر گردید. با سپاس فراوان از ایشان.
* سِتَروَن= نازا