سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی
سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی

داستان أَرِنی و لَن تَرانی

 داستان أَرِنی و لَن تَرانی

آنگونه که از ظاهر آیات بر می آید زمانی که حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه السّلام-  بنی اسرائیل را از دریا عبور داد و در مصر آن سوی دریا ساکن شدند، خداوند با موسی وعده ی میقات ۳۰ شبه گذاشت. موسی رهبری قوم را به برادرش هارون -که وزیر او در پیامبری بود- محول کرد و خود به میقات رفت. با توجه به محدود بودن افق اندیشه قوم به دایره ی حس و روحیه ی انکار آنان، موسی هفتاد تن از بهترینِ قوم را برای حضور در میقات انتخاب کرد تا شاهد نزول تورات باشند.
قوم می دانستند که موسی تا سی روز نیست. خداوند برای امتحان قوم، این میقات ۳۰ شبه را ۱۰ شب دیگر تمدید و به ۴۰ شب تمام کرد.
قبل از هر چیز عرض می کنم که موسی برای مناجات با پروردگار عالمیان، مکرراً به کوه طور می رفت ولی هیچ کدام از این رفتنها معنای میقات نداشت. تنها این بار است که خدایش با او وعده می گذارد و آن میقات نامیده شده است.
 در این میقات است که وقتی خداوند با موسی سخن می گوید و آن هفتاد تن هم می شنوند، می گویند:  «لن نؤمنَ لک حتی نَری الله جهرةً» برای تو ایمان نمی آوریم مگر خدا را آشکارا ببینیم. در آیه ای دیگر هست که می گویند: "ارنا الله جهرةً" خدا را آشکارا به ما نشان بده. موسی در حالی که از  این موضع و درخواست جاهلانه و نابخردانه ی این برگزیدگان متأسّف است، گویا خودش هم دوست دارد حجاب های مابین او و خدایش هر چه کمتر شود، از زبان خود می فرماید: «رب ارنی انظر الیک»، و آن پاسخ معروف «لن ترانی» را دریافت می کند. این پاسخ خداوند به موسی خطابی بود و رنگ عتاب نداشت ولی نسبت به آن درخواست کنندگان، نه تنها عتاب بود که قهر و غضب خداوند را موجب شد. خداوند می فرماید که هر گز مرا به چشم سر نتوانی دید.
«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ  ۚ قَالَ لَن تَرَانِی وَ لَٰکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی  ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا  ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» (اعراف/۱۴۳)
و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: "پروردگارا! خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم." فرمود: "هرگز مرا [به چشم سر] نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود ماند، به زودى مرا خواهى دید. " پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را متلاشی ساخت، و موسى مدهوش بر زمین افتاد، و چون به خود آمد، گفت: "تو منزهى! به درگاهت توبه کردم و من نخستینِ مومنانم.

در آیه ۱۳۵ سوره نساء داریم:
«فقالوا ارنا الله جهرة فاخذتهم الصاعقه بظلمهم»
و در آیه ۱۵۵ سوره اعراف:
«و اختارَ موسی قومَهُ سبعینَ رَجُلاً لمیقاتِنا، فَلمّا أخَذتهُم الرَّجفةَ قالَ ربِّ لو شئتَ أهلکتَهم مِن قبلُ و ایای، ءَتُهلکُنا بما فَعَلَ السُّفهاء مِنّا؟»
موسی وقتی به هوش می آید و می بیند که همه آن هفتاد تن به صاعقه و زلزله ای مرگبار مرده اند، به خداوند می فرماید اگر می خواستی اینان و مرا (و ایّای) هلاک کنی قبل از این میقات می کردی. آیا همه ما را به عمل سفیهان قوم هلاک می کنی؟

...و در همین میقات است که الواح تورات بر موسی نازل می شود. چه، وقتی به سوی قوم بر می گردد و می بیند که آنان به رغم مشاهده ی آنهمه بیّنات، گوساله پرست شده اند از شدّت غضب، الواح را بر زمین می ریزد و موی سر برادر را به شماتت می گیرد و بالاخره این ماجرا با عذر آوردن هارون و سوزاندن گوساله توسط موسی و توبه قوم پایان می یابد.
سؤالی که ممکن است پیش بیاید این است که از موسایی که خود درخواست «رب ارنی انظر الیک» می کند خیلی بعید نیست که قومش هم «لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة» بگویند!
اولاً شرح ماوقع رفت و از سویی اینجاست که باید گفت:
میان ماه من با ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است.
این درخواست از سوی موسی ترجمان این آیه است که: "ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی" (نجم/۱۱) آنچه را دل دید انکارش نکرد.
شعرا غالبا یک گوشه ی ماجرا را فهمیده اند و از اینرو تعبیرات گوناگونی را در این رابطه آورده اند.
پاسخ لن ترانی خداوند نسبت به موسی با «ولکن انظر الی الجبل فان استقرّ مکانهُ فسوفَ ترانی» بیانی مهربانانه و عرفان افزا بود و رنگ عتاب نداشت.
 بنده هم در این بیت، خطاب به مولانا صاحب الزمان عمداً تجاهل کرده و می گویم:
با من سر خطاب نداری، عتاب کن
لایق نیم شنیدن یک «لن ترانی» ات؟

یک نکته بسیار مهم:

یک نکته بسیار مهم اینجا هست و آن اینکه خداوند به موسی می فرماید بیا به کوه طور، سی شب هم گرما و سرما، تشنگی و گرسنگی را تحمل کن تا ترا از اسرار عالم بالا با خبر کنم ولی به رسول عظیم الشأن اسلام که می رسد می فرماید:
"سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنُریهَ من آیاتنا"
محمد را جبرائیل و فرشتگان
[۱۹:۵۹, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: مقرب با تشریف و سلام صلوات، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمانها سیر دادند "لِنُریَهُ مِن آیاتنا»
 و او رفت تا «فدَنی فتدلّی فکانَ قابَ قوسینِ او ادنی» آنجا که تمام فرشتگان و حتی جبرائیل از ادامه راه فروماند.
السلام علیک یا حبیبَ الله!،  یا محمّد!
[۲۰:۰۰, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: نگاه ﺳﻌﺪﯼ:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

نگاه ﺣﺎﻓﻆ:
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

نگاه ﻣﻮﻻﻧﺎ:
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ

نگاه امام خمینی:
عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.

نگاه نافذ: (با اقتباس از نگاه امام خمینی)
*مگر از «خلیل» آید بپرستد «آفلین» را؟
ز «کلیم» هم نشاید «ارِنی» غافلانی

همه جاست طور سینین، همه محضر است، گو بین
«ارِنی» چه حاجت است و چه جواب «لن تَرانی»؟!

«ارِنی» نگفتم الا که جواب «جَهرةً» را
ز زبان دوست گویم به مصاحبان دانی*

به کلام «نافذانه» همه ریس و راس کردم
سخنان این و آن را و هم اقتباس آنی

اقتباس از این سخن گهربار امام خمینی (ره) که: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.»
[۲۰:۰۱, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: نگاه نافذ: (با اقتباس از نگاه امام خمینی)
*مگر از «خلیل» آید بپرستد «آفلین» را؟
ز «کلیم» هم نشاید «ارِنی» غافلانی

همه جاست طور سینین، همه محضر است، گو بین
«ارِنی» چه حاجت است و چه جواب «لن تَرانی»؟!

«ارِنی» نگفتم الا که جواب «جَهرةً» را
ز زبان دوست گویم به مصاحبان دانی*

به کلام «نافذانه» همه ریس و راس کردم
سخنان این و آن را و هم اقتباس آنی

* اقتباس از این سخن گهربار امام خمینی (ره) که: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.»
[۲۰:۱۸, ۱۴۰۰/۹/۱۲] Nafez-mashayekhi: * دانی یعنی فرودست، دون پایه، کلمه دنیا از همین ریشه است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد