سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی
سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی

خبرنگار (!)

«انا عرضنا الامانةَ عَلیَ السّمواتِ و الارضِ و الجِبالِ، فابَینَ ان یَحملنَها و اشفَقنَ منها و حَمَلهَا الانسانُ انّهُ کانَ ظَلوماً جَهولا» (احزاب/۷۲)


«خبرنگار (!)»

«نامداری» برغم شهرت و نام
در فراسوی مرز، کاری کرد.

لحظه ای تا نبود «آزاده»
نابکاری از او شکاری کرد.

برملا کرد و آبرویش برد
روی امواج، خر سواری کرد.

شیشه ی ترد اعتبار شکست
تو ندیدی چه انکساری کرد؟

تنگ چشمان به برکناری او
حکم کردند کو چه کاری کرد!

آنچنان عرصه تنگ شد بر او
تا ز اهل زمین فراری کرد

ماند انسان و انگ نامردی
چون خیانت به رازداری کرد.

شد محقق بر او ظَلوم و جَهول
چه بد انسان خبرنگاری کرد!                                                                                                                                                                                                                                        
سوژه ی سخن، امانت موضوع آیه ی فوق الذکر بوده است که خلیفة اللهی است و این که تنها انسان است که حمل این بار بسیار سنگین را  قبول کرده است. از جمله صفات خداوند ستار بودن است. انسان هم قبول کرده است که  ستار باشد. آمدن صفات ظَلوم و جَهول در این آیه از آن روست که انسان ها در متجلی کردن صفات الهی در خود، بسیار قاصرند.
در ضمن حسن ختام سروده، تکیه بر ظَلوم و جَهول بودن انسان است. باید بیاموزیم که در دایره ی رفتارهای فردی اشخاص، اهل بزرگواری و پوشیدن عیب باشیم. جز معصومین -علیهم السلام- هر کس عیوبی دارد و رفتار الهی  طلب می کند که پرده پوشی کنیم.
خواجه ی شیراز می فرمایند:
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام می و گفت: «عیب پوشیدن»

گناه آن خانم در دایره ی گناهان صغیره است که رجای زیاد وجود دارد که خداوند ببخشد ولی گناه برملا کننده، در دایره ی گناهان کبیره است و شایدغیر قابل بخشش.

« بُرهان رب »

در سوره یوسف داریم: «وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها لو لا اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»
و به واقع[آن زن‌] آهنگ وى کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‌کرد. چنین [کردیم‌] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان وارسته و خالص شده ما بود.
سوژه ی این سروده، تعبیر دیدن برهان رب است. آخِر برهان از جنس دلیل عقلی و استدلال است. چرا در این آیه از فعل دیدن برای برهان استفاده شده است؟!

« بُرهان رب »

داستانی است از شکیبایی
 از دلارایی و خدا رایی

از زری با عیار یعقوبی
  رفته در بوته ها به پالایی

از جوان سالکی خُــــدامحور
  راهی قُـــــــلّه های سینـایی

چه جوان؟  مهر و ماه سَجده گرش۱
  با یک و ده ستــــاره، رؤیایی
 
چه جوان؟ خـازِنی حفیظ و علیم۲
   چه جوان؟  افتخــــار دانـایی

در شباب از زُلالی و پاکی
  رَشک آیینه بود و زیبایی

صورتش؛ گیج گاه دست و ترنج۳
   سیرتش؛  نسخه ای اهــورایی

خَــلق نیکو  و خُـــلق مینویی ش
  هر دلی را کنند ســــــودایی

می زند عشقِ یک سر از زندان
کوس رســـوایی «زلیخا» یی

*
چه زنی؟ با صفـات کاخ نشین
  غرق آرایه ها و پیــــرایه

عشـــق را از هــوس ندانسته
  زرق و برق تُهی ش ســـرمایه

نفس خود را شده غـلام،  ولی
  فخر او کُشته دار و  همسـایه

در مقابل غلام بی غِــل و غِش
  در نجـــابت نداشت همپایه

از مَلاحت دگر مگوی و مپرس
  گوییــا بوده حوری اش دایه

در دل زن ز عشق سرو سَهی
  ریشه ها رفته لایه در لایه

بســت درهای کاخ،  تو در تو
  تا برد کام مهـــر در ســایه

در نهانخانه داشت چهـره بتی
  پرده انداخت روی جهـل آیه
 
دید «بُرهـــان ربّه »۴ اینجــا
  «یوسُف» آن ماه پاک ز آلایه

کاین ز یک بُت کند حیا، نکنم
  شــرم ز الله و اینهمــه آیه؟

محمّد علی مشایخی (نافذ) - مرداد ماه 1386

1- « اذ قالَ یوسُفُ لابیهِ یا ابَتِ انّی رَأیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمسُ وَ القَمَرُ رَأیتَهُم لی ساجِدین» (یوسف-4)
آنگاه که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! در علم رویا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه بر من سجده می کردند

 2- « قال اجعلنی علی خَزائن الارض انّی حفیظ علیم» (یوسف-55)
[یوسف به شاه گفت:] مرا به خزانه داری و ضبط دارایی کشور منصوب نما که من در حفظ دارایی و صرف شایسته آن دانا هستم.

3- « فلمّا سَمِعَت بمکرهِنَّ ارسَلَت الیهنَّ وَ اعتَدت لَهُنَّ متّکاً وَ آتت کُلَّ واحِدة مِنهّنَّ سِکّیناً وَ قالَت اخرُج عَلیهِنَّ فلمّا رَاینَهُ اکبرنهُ و قَطّعنَ ایدیهُنَّ و قُلنَ حاشَ لله ما هذا بشراً اِن هذا  الاّ مَلَک کریم  (یوسف-31)
چون زلیخا ملامت [یا سعایت] زنان مصری را در باره خود شنید، در پی آنان فرستاد و از آنها دعوت کرد و مجلسی بیاراست و برای هر کدام تکیه گاهی تدارک نمود و به دست هر یک کاردی [و ترنجی] داد و از یوسف تقاضا نمود به مجلس این زنان درآ.  چون زنان،  او [آن جوان رعنا] را دیدند، در بزرگی و جمال او حیران ماندند و دستهایشان را بجای ترنج بریدند و گفتند: به خدا سوگند این نه آدمی است بلکه فرشته ای زیبا و خو.ش تراش است.

4- « وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها  لو لا  اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء ،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»  ( یوسف-24)
آن زن  [از فرط میل با آنکه از یوسف جواب رد شنید] در کامجویی از او اصرار و اهتمام کرد و اگر لطف خاص خدا و برهان پروردگارش را ندیده بود، او نیز بر طبق میل طبیعی به او اهتمام کردی ولی ما اینچنین او را از بدی و پلشتی روگردان نمودیم، زیرا او از بندگان پاک و پیراسته ی ما بود.

خُلق رسولُ الله ص

 خُلق رسولُ الله

خَلق، از خُلق رسول الله، لَذّت می برد
عالَمی زان سیرت دلخواه، لذّت می برد.

گرچه تشبیه اش به هر زیبا قیاسی نارواست
ماه گاه از فحوی افواه، لذّت می برد.

هر کمالی را که می جویید مردم! اُسوه اوست
اُسوه گی هم زین تجلّیگاه، لذّت می برد.

غار و تنهایی چندین سال را کس تاب نیست
لیک «احمد» زان غم جانکاه، لذّت می برد.

هیچ کس را جز «محمّد» طاقت معراج نیست
سینه ی مشروح از این درگاه، لذّت می برد.

از امین خلق و خالق، بیش تر یا پیش تر
«مرتَضی» مولای سرّ آگاه، لذّت می برد.

مادح «خُلق عظیم» اش حضرت دادار بین
کو هم از این جلوه الله، لذّت می برد.

مِن ولیُ الله الاعظم، مِن بشیرٍ و نذیر
کل مولودٍ مَن استولاه، لذّت می برد

ما کجا و شاهباز قلّه ی «لولاک»؟! لیک
هست این معنا که از آن ماه، لذّت می برد.

در طریق عشقبازی هر کسی را مَطمعی است
«نافذ» دلداده از این راه، لذّت می برد.

محمّد علی مشایخی(نافذ)
: در سوره یوسف داریم: «وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها لو لا اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»
و به واقع[آن زن‌] آهنگ وى کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‌کرد. چنین [کردیم‌] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان وارسته و خالص شده ما بود.
سوژه ی این سروده، تعبیر دیدن برهان رب است. آخِر برهان از جنس دلیل عقلی و استدلال است. چرا در این آیه از فعل دیدن برای برهان استفاده شده است؟!

« بُرهان رب »

داستانی است از شکیبایی
 از دلارایی و خدا رایی

از زری با عیار یعقوبی
  رفته در بوته ها به پالایی

از جوان سالکی خُــــدامحور
  راهی قُـــــــلّه های سینـایی

چه جوان؟  مهر و ماه سَجده گرش۱
  با یک و ده ستــــاره، رؤیایی
 
چه جوان؟ خـازِنی حفیظ و علیم۲
   چه جوان؟  افتخــــار دانـایی

در شباب از زُلالی و پاکی
  رَشک آیینه بود و زیبایی

صورتش؛ گیج گاه دست و ترنج۳
   سیرتش؛  نسخه ای اهــورایی

خَــلق نیکو  و خُـــلق مینویی ش
  هر دلی را کنند ســــــودایی

می زند عشقِ یک سر از زندان
کوس رســـوایی «زلیخا» یی

*
چه زنی؟ با صفـات کاخ نشین
  غرق آرایه ها و پیـــــــرایه

عشـــق را از هــوس ندانسته
  زرق و برق تُهی ش ســـرمایه

نفس خود را شده غـلام،  ولی
  فخر او کُشته دار و  همسـایه

در مقابل غلام بی غِــل و غِش
  در نجـــابت نداشت همپایه

از مَلاحت دگر مگوی و مپرس
  گوییــا بوده حوری اش دایه

در دل زن ز عشق سرو سَهی
  ریشه ها رفته لایه در لایه

بســت درهای کاخ،  تو در تو
  تا برد کام مهـــر در ســایه

در نهانخانه داشت چهـره بتی
  پرده انداخت روی جهـل آیه
 
دید «بُرهـــان ربّه »۴ اینجــا
  «یوسُف» آن ماه پاک ز آلایه

کاین ز یک بُت کند حیا، نکنم
  شــرم ز الله و اینهمــه آیه؟


محمّد علی مشایخی (نافذ) - مرداد ماه 1386

1- « اذ قالَ یوسُفُ لابیهِ یا ابَتِ انّی رَأیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمسُ وَ القَمَرُ رَأیتَهُم لی ساجِدین» (یوسف-4)
آنگاه که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! در علم رویا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه بر من سجده می کردند

 2- « قال اجعلنی علی خَزائن الارض انّی حفیظ علیم» (یوسف-55)
]یوسف به شاه گفت[ مرا به خزانه داری و ضبط دارایی کشور منصوب نما که من در حفظ دارایی و صرف شایسته آن دانا هستم.

3- « فلمّا سَمِعَت بمکرهِنَّ ارسَلَت الیهنَّ وَ اعتَدت لَهُنَّ متّکاً وَ آتت کُلَّ واحِدة مِنهّنَّ سِکّیناً وَ قالَت اخرُج عَلیهِنَّ فلمّا رَاینَهُ اکبرنهُ و قَطّعنَ ایدیهُنَّ و قُلنَ حاشَ لله ما هذا بشراً اِن هذا  الاّ مَلَک کریم  (یوسف-31)
چون زلیخا ملامت ]یا سعایت[ زنان مصری را در باره خود شنید، در پی آنان فرستاد و از آنها دعوت کرد و مجلسی بیاراست و برای هر کدام تکیه گاهی تدارک نمود و به دست هر یک کاردی ]و ترنجی[ داد و از یوسف تقاضا نمود به مجلس این زنان درآ.  چون زنان،  او ]آن جوان رعنا[ را دیدند، در بزرگی و جمال او حیران ماندند و دستهایشان را بجای ترنج بریدند و گفتند: به خدا سوگند این نه آدمی است بلکه فرشته ای زیبا و خو.ش تراش است.

4- « وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها  لو لا  اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء ،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»  ( یوسف-24)
آن زن  ]از فرط میل با آنکه از یوسف جواب رد شنید،[ در کامجویی از او اصرار و اهتمام کرد و اگر لطف خاص خدا و برهان پروردگارش را ندیده بود، او نیز بر طبق میل طبیعی به او اهتمام کردی ولی ما اینچنین او را از بدی و پلشتی روگردان نمودیم، زیرا او از بندگان پاک و پیراسته ی ما بود.

.

































































.