سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی
سروده های   "نافذ"

سروده های "نافذ"

فرهنگی - علمی

پاسخ به احمدی نژاد

پاسخ به احمدی نژاد

در یکی از خطبه های نماز جمعه ی تهران، خطیب محترم با توجه به آنچه از مفاد آیاتی از کلام الله مجید می دانستند، اظهار داشتند که اگر بارندگی کم است به خاطر گناهان بندگان است، این سخنان دستمایه ی نقد نه به شکل مؤدبانه که توأم با تمسخر و گستاخی توسط محمود احمدی نژاد قرار گرفت و دامنه ی این جسارت را تا به آنجا رساند که دین آن خطیب محترم نماز جمعه و رهبری معظم انقلاب را دین شیطان نامید. من ریشه ی اصلی این موضع گیری را نادانی و بیسوادی و در عین حال غرور و انگیزه ی آن را شهوت قدرت ارزیابی می کنم. ذیلاً به نمونه هایی از آیات کلام الله مجید که مؤیّد نظر آن خطیب محترم می باشد، اشاره می کنم:

۱- «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف/۹۶)
و اگر مردم دیارها ایمان آورده و تقوی می ورزیدند، قطعاً ما برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى گشودیم، ولى تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] عملکردشان [گریبان ] آنان را گرفتیم.

۲- خداوند در آیه ی دیگری می فرماید:
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» (إبراهیم/ ۷)
 و [همچنین به خاطر بیاورید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاری کنید، [نعمت خود را] بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!»

۳- در آیه ی دیگری می فرماید:
«وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ...» (الطلاق/ ۲ و۳)»
 و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه برون رفت از مشکلات را برای او فراهم می‏ کند، و از جایی که خود او احتمالش را هم نمی دهد، روزی اش می‏ دهد [و برایش گشایش ایجاد می کند]

۴- باز در آیه ی دیگری در سوره ی جن می فرماید:
«وَ أَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا» (جن/۱۶)
و اینکه اگر [مردم ] در این راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گواراى سعادت را به ایشان می نوشانیم.

اما تفسیر و تحلیل این آیات:

آیات مورد اشاره به روشنی نشان می دهد که سنت های الهی در این دنیای خاکی به رفتار و عملکرد بندگان بستگی بسیط دارد‌. این طور نیست که خداوند این چرخ را به حرکت آورده و آن با رفتاری استاتیک می چرخد، خیر گردش این چرخ داینامیک است.
«یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ۚ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (الرحمن/۲۹)
هر که در آسمانها و زمین است [چه آگاهانه و چه ناآگاهانه هر چیز را] از او درخواست مى کند. هر لحظه او در کاری است.
و از آیه ی «ولو اهل القری آمنوا و اتّقَوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الارض» که با ولو اهل القری، آغاز  شده است، این مفهوم استفاده می شود که این شاکله ی جامعه و رفتار عمومی مردم است که موجبات نزول برکات یا تنگی نعمات و بروز نقمات را فراهم می کند.
 اما خطیب محترم هم لازم بود قبل از هر چیز به گناهان دانه درشت ها که به اموال مردم دست اندازی می کنند و اعتماد مردم را از نظام می گیرند نهیب می زد و سپس به گناهان ریز و درشت عامه ی مردم‌. و همین غفلت و بی تدبیری موجب شد که آن تشنه ی قدرت، همه رهبران نظام را
مورد هجمه ی گستاخانه ی خود قرار دهد و البته عدم شناخت خود از معارف قرآنی را هم آشکار کند.

سؤال: اگر ایمان و تقوا سبب نزول برکات است، پس چرا کشورهاى کافر، وضع بهترى دارند و کشورهاى اسلامى با مشکلات فراوانى روبرو هستند؟
پاسخ: اغلب کشورهاى اسلامى، تنها نام اسلام را یدک می کشند و قوانین و رهنمودهاى دین اسلام در عمل در بین مردم آنجا حاکم نیست. در کشورهایی که ما از آنها به بلاد کفر یاد می کنیم، اغلب در عمل به دستورات اجتماعی اسلام -که رابطه ی انسانها با یکدیگر است- خیلی بهتر از ما عمل می شود. راستگویی، احترام متقابل فیمابین مردم، تذکر به یکدیگر و رعایت قانون و استقرار سامانه های قدرتمند اطلاعاتی -که امکان سوء استفاده از موقعیت شغلی و فرار از قوانین را کم می کند- و نیز وضع مجازات های سنگین برای تخلف کنندگان، موجبات گشایش و نزول نعمت را فراهم می کند.
امام علی(ع) آن عصاره دانایی تاریخ فرمود:
«الله! الله! فِی القُرآنِ، لایَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غَیرَکُم» : خدا را خدا را [مراقب باشید که] در عمل به قرآن دیگران [یعنی غیر مسلمانان] از شما پیشی نگیرند [و بکوشید شما پیشتر و بیشتر از آنان به قرآن عمل کنید]. (نهج البلاغه/ نامه 47)
و این همان چیزی است که پس از سیر در بلاد شرق و غرب عالم، از سوی اندیشمند و مصلح بزرگ جهان معاصر، جناب سید جمال الدین اسدآبادی عنوان شد که: «رفتم غرب، اسلام دیدم و مسلمان ندیدم و برگشتم شرق، مسلمان دیدم و اسلام ندیدم.»

مفسر بزرگ حضرت آیة الله العظمی جوادی آملی، در جواب این سؤال، پاسخی مشابه آنچه عرض شد داده اند.
اما باید دانست که گاهى رفاه مادّى، نوعى قهر الهى است، چنانکه قرآن مى‏ فرماید:
«فلمّا نَسوا ما ذُکّروا بِه، فَتحنا علیهِم أبوابَ کلّ شى‏ءٍ حتی اذا فرحوا بما اوتوا  اخذناهم بغتةً فاذا هم مُبلسون»  (انعام/۴۴)  چون آنچه را که به آن تذکّر داده شدند، فراموش   کردند، درهاى همه چیز را به رویشان گشودیم [تا سرمست شوند.] و ...

گاهی این «فتحنا علیهم الواب کل شیء» کید الهی است که فرمود:
«انّهُم یَکیدونَ کَیداً و أکیدُ کیداً، فمَهِّلِ الکافرینَ أمهِلهُم رُوَیداً»
آنان ترفندی می زنند و من نیز ترفندی می زنم، [ای پیامبر ما!] کافران را برای مدتی کوتاه مهلت ده،

در قرآن، دو نوع گشایش و براى دو گروه مطرح است:
 الف) رفاه و گشایش براى خوبان که همراه با برکات است، «فَتَحنا علیهم برکات»
ب) رفاه و گشایش براى کفّار و نااهلان که دیگر همراه برکت نیست، «فَتَحنا علیهم ابواب کلّ شى‏ء»، زیرا چه بسا نعمت‏ها، ناپایدار و سبب غَفلت و غرور و طغیان باشد. خداوند، این رفاه و گشایش کفّار را وسیله‏ ى مهلت و پرشدن پیمانه‏ ى آنان قرار داده است. بنابراین به هر نعمت ظاهرى هم نباید دل خوش کرد، زیرا اگر این نعمت‏ها براى مؤمنین باشد، مایه‏ ى برکت است، و اگر براى کفّار باشد، ناپایدار و وسیله‏ ى قهر الهى است.
اما باید قبول کنیم که قرآن بین ما مسلمانان بسیار مهجور است.

از مصادیق بارز آیه ی «لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض»، دوران ظهور حضرت مهدى (عج) است که به گفته‏ ى روایات، در آن زمان برکات از آسمان و زمین سرازیر مى‏ شود.

احمدی نژاد در سخنانی هوچی گرانه، این سخن خطیب محترم را از دید خود نقد کرده اند و گستاخانه دین این خطیب محترم و رهبران نظام را دین شیطان نامیده اند. نه اینکه بگویم همه ی سخنان ایشان باطل است، بلکه بعضی از حرف هایش درست است ولی از آن اراده ی باطل می شود، آنگونه که امام علی (ع) فرمودند که: «کلمةُ حقٍّ یُرادُ بِها الباطل»
*ملاحظه می فرمایید این سخن خطیب محترم، ترجمان آیات فوق الذکر است. پس این، خطای خطیب نیست؛ بلکه جفای خریف است. این سند آشنا نبودن جناب احمدی با معارف قرآنی است. اما این اشکال ندارد. میزان فهم این نگارنده هم از  آیات کلام الله مجید، حتما و بلاتردید با نقصان فراوان روبروست. اشکال اساسی آن است که انسان از سر غرور و نادانی امام جمعه شهر و حتی رهبری بی بدیل انقلاب را انگ دین شیطانی بزند. خوشبختانه ظرفیت جامعه برای تحمل آرای مخالف قدری بالا رفته است. در مناظرات انتخاباتی هم از جانب آقای احمدی نژاد حملات ناجوانمردانه کم دیده نشد. یک بار بیچاره کروبی مورد این هجمه قرار گرفت که شما متخصص نیستی. خوب، عرض می کنم که اداره ی جامعه به هزاران هزار تخصص نیاز دارد که جناب احمدی نژاد شاید یکی از آن هزاران را می دانست. مدیریت جامعه، علم مدیریت همراه با کمالات انسانی نیاز دارد که احمدی نژاد فاقد هر دو بود‌ و متاسفانه کروبی نتوانست پاسخ ایشان را بدهد.
 
جناب احمدی نژاد! شما هنوز ادبیات نقد علمی را نیاموخته اید. لازمه ی نقد علمی، ادب و ادبیات فاخر است، نه اهانت و هتاکی! *

البته لازم است به این نکته هم اشاره کنم که این سخن خطیب محترم توجیه کننده ی بی تعهدی بعضی از مسؤولین نیست که دست به اختلاس میزنند یا از رانت هایی برای پر کردن جیب خود استفاده می کنند و بر گرده ی مردم مظلوم ما سوار می شوند.
خطیب نماز جمعه باید از قدرت فوق العاده ی در اختیارش، برای مبارزه با این زالوها و آفات مدیریت کشور به نحوی مطلوب استفاده کند‌. همچنین باید از بازخوردها و انتقادات نمازگزاران، برای دفع مسؤولین بی کفایت مدد بگیرد. این نقد البته به همان خطیب محترم وارد است که لازم است خود را  در ارتباط با مسائل سیاسی و اجتماعی روز، به روز نگه دارد و از کنار گرفتاری های مردم ساده عبور نکند. از خطیب های نماز جمعه -همانطور که جناب استاد رحیم پور ازغدی فرمودند- بیش از اینها انتظار می رود.

اما مثَل این روزهای جناب احمدی نژاد به بیماری مانند شده است که پزشکان از درمانش مأیوس شده اند و می گویند حالا دیگر بگذارید هر چه می خواهد بخورد.
«و یَمُدُّهُم فی طُغیانهِم یَعمَهون»
محمًد علی مشایخی(نافذ) ۱۴۰۰/۰۸/۲۷

"در ولای مولی"

"در ولای مولی"

عشق مولی علی چو آب زُلال
می تراود ز چشمه های کمال

از علی «بالعشیِّ و الاِبکار
دم زنم «بالغُدوِّ و الآصال»

مهر او بر دلم دمیده چو مهر
سینه از عشق اوست مالامال

در سراپرده ی خیالم نیست
جز ولای وی و محمّد و آل

در عبادت علی است اشک سَحاب
در صَلابت علی است رشک جِبال

شب ز خوف خدا تنش لرزان
روز، شیر خدا و میر ثِقال

«هل اتی» شاهد سجایای اش
بر جوانمردی و سخایش دال

فضلُه فَصّةً بِکلِّ نُصوص
بابِ علمِ النّبی بِکلّ مَقال

لُجّةٌ کان من یقینِ عمیق
اُسوةٌ خُصَّ بِالجَمالِ جلال

«شاهدٌ مِنه» کانَ «یتلوهُ»
فی جمیعِ الجهات حتَّی الحال

جان مولی! دگر به چاه مگو
آنچه عارض نموده حزن و ملال

خون دل خوردن ات ز مردم خویش
کرده بدر رخ ات به سان هِلال

آی "نافذ" در آ به حصن حصین
تا که محفوظ گردی از آجال

دژ امن خدا ولایت اوست
چون رضای خدا رضایت اوست.

محمّد علی مشایخی(نافذ)
فص: نگین انگشتری، جمع: فصوص

 معنای مراد شده این بوده که در تمام منابع اصیلی که از فضائل انسانی سخن رفته است، نگین انگشتری آن فضائل علی است.

"غنچه ی نشکفته"

"غنچه ی نشکفته"

در غَفلت از ثنای گلی بودم
کز عطر او  دو‌ دایره مشحون است.

زان غنچه ای که تاب نیاوردند
تا بشکفد، حکایت مکنون است.

بر شاخه ای لطیف که بشکستند
پهلوی او گواه شبیخون است.

دانم که صرفه ای نبرند اینان
این کوثر ولایت زیتون۱ است.

صرّافنا! لِمَ سُمیَت زهرا؟
ضرب الوحیده ای که همایون است.۲

می دانم آنکه فاطمه ریحانه است
می دانم آنکه خلقت بی چون است.

دانم که در قیاس نمی گنجد
با اسوه ای که خواهر هارون است.

اما چرا سِتَروَنی آوردم؟
توصیف او ز طاقتم افزون است.

می دانم آنکه هیچ نمی دانم
زان گل که از مُخیّله بیرون است.

یا بضعة النبی! حَسنین ات را
دنیا هزار مرتبه مدیون است.

از زینب ات حماسه همی زاید
حتی دمی که سخت دگرگون است.

لیلای بی بدیلی و بیجا نیست
مولای ما ز عشق تو مجنون است.

شوی ات به ساحت ولی اللهی
با عشق حق قرینی و مقرون است.

در بیکران ملک خداوندی
مولایی علی است که قانون است.

"نافذ" اگر  که اذن سرودن یافت،
بر لطف دوستان تو مرهون است.

محمد علی مشایخی(نافذ) آذرماه ۱۳۹۹ شمسی

۱- یوقد من شجرة مبارکة زیتونة (نور/۳۵)
۲- ای گوهر شناس ما! بفرما چرا این سکه ی تک ضرب -که خجسته، مبارک و میمون است- زهرا نامیده شده است؟
* این سروده با تحریض استاد بزرگوار قرآنی سرکار خانم دکتر زهرا اخوان صراف، محرر گردید. با سپاس فراوان از ایشان.
* سِتَروَن= نازا

خبرنگار (!)

«انا عرضنا الامانةَ عَلیَ السّمواتِ و الارضِ و الجِبالِ، فابَینَ ان یَحملنَها و اشفَقنَ منها و حَمَلهَا الانسانُ انّهُ کانَ ظَلوماً جَهولا» (احزاب/۷۲)


«خبرنگار (!)»

«نامداری» برغم شهرت و نام
در فراسوی مرز، کاری کرد.

لحظه ای تا نبود «آزاده»
نابکاری از او شکاری کرد.

برملا کرد و آبرویش برد
روی امواج، خر سواری کرد.

شیشه ی ترد اعتبار شکست
تو ندیدی چه انکساری کرد؟

تنگ چشمان به برکناری او
حکم کردند کو چه کاری کرد!

آنچنان عرصه تنگ شد بر او
تا ز اهل زمین فراری کرد

ماند انسان و انگ نامردی
چون خیانت به رازداری کرد.

شد محقق بر او ظَلوم و جَهول
چه بد انسان خبرنگاری کرد!                                                                                                                                                                                                                                        
سوژه ی سخن، امانت موضوع آیه ی فوق الذکر بوده است که خلیفة اللهی است و این که تنها انسان است که حمل این بار بسیار سنگین را  قبول کرده است. از جمله صفات خداوند ستار بودن است. انسان هم قبول کرده است که  ستار باشد. آمدن صفات ظَلوم و جَهول در این آیه از آن روست که انسان ها در متجلی کردن صفات الهی در خود، بسیار قاصرند.
در ضمن حسن ختام سروده، تکیه بر ظَلوم و جَهول بودن انسان است. باید بیاموزیم که در دایره ی رفتارهای فردی اشخاص، اهل بزرگواری و پوشیدن عیب باشیم. جز معصومین -علیهم السلام- هر کس عیوبی دارد و رفتار الهی  طلب می کند که پرده پوشی کنیم.
خواجه ی شیراز می فرمایند:
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام می و گفت: «عیب پوشیدن»

گناه آن خانم در دایره ی گناهان صغیره است که رجای زیاد وجود دارد که خداوند ببخشد ولی گناه برملا کننده، در دایره ی گناهان کبیره است و شایدغیر قابل بخشش.

« بُرهان رب »

در سوره یوسف داریم: «وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها لو لا اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»
و به واقع[آن زن‌] آهنگ وى کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‌کرد. چنین [کردیم‌] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان وارسته و خالص شده ما بود.
سوژه ی این سروده، تعبیر دیدن برهان رب است. آخِر برهان از جنس دلیل عقلی و استدلال است. چرا در این آیه از فعل دیدن برای برهان استفاده شده است؟!

« بُرهان رب »

داستانی است از شکیبایی
 از دلارایی و خدا رایی

از زری با عیار یعقوبی
  رفته در بوته ها به پالایی

از جوان سالکی خُــــدامحور
  راهی قُـــــــلّه های سینـایی

چه جوان؟  مهر و ماه سَجده گرش۱
  با یک و ده ستــــاره، رؤیایی
 
چه جوان؟ خـازِنی حفیظ و علیم۲
   چه جوان؟  افتخــــار دانـایی

در شباب از زُلالی و پاکی
  رَشک آیینه بود و زیبایی

صورتش؛ گیج گاه دست و ترنج۳
   سیرتش؛  نسخه ای اهــورایی

خَــلق نیکو  و خُـــلق مینویی ش
  هر دلی را کنند ســــــودایی

می زند عشقِ یک سر از زندان
کوس رســـوایی «زلیخا» یی

*
چه زنی؟ با صفـات کاخ نشین
  غرق آرایه ها و پیــــرایه

عشـــق را از هــوس ندانسته
  زرق و برق تُهی ش ســـرمایه

نفس خود را شده غـلام،  ولی
  فخر او کُشته دار و  همسـایه

در مقابل غلام بی غِــل و غِش
  در نجـــابت نداشت همپایه

از مَلاحت دگر مگوی و مپرس
  گوییــا بوده حوری اش دایه

در دل زن ز عشق سرو سَهی
  ریشه ها رفته لایه در لایه

بســت درهای کاخ،  تو در تو
  تا برد کام مهـــر در ســایه

در نهانخانه داشت چهـره بتی
  پرده انداخت روی جهـل آیه
 
دید «بُرهـــان ربّه »۴ اینجــا
  «یوسُف» آن ماه پاک ز آلایه

کاین ز یک بُت کند حیا، نکنم
  شــرم ز الله و اینهمــه آیه؟

محمّد علی مشایخی (نافذ) - مرداد ماه 1386

1- « اذ قالَ یوسُفُ لابیهِ یا ابَتِ انّی رَأیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمسُ وَ القَمَرُ رَأیتَهُم لی ساجِدین» (یوسف-4)
آنگاه که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! در علم رویا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه بر من سجده می کردند

 2- « قال اجعلنی علی خَزائن الارض انّی حفیظ علیم» (یوسف-55)
[یوسف به شاه گفت:] مرا به خزانه داری و ضبط دارایی کشور منصوب نما که من در حفظ دارایی و صرف شایسته آن دانا هستم.

3- « فلمّا سَمِعَت بمکرهِنَّ ارسَلَت الیهنَّ وَ اعتَدت لَهُنَّ متّکاً وَ آتت کُلَّ واحِدة مِنهّنَّ سِکّیناً وَ قالَت اخرُج عَلیهِنَّ فلمّا رَاینَهُ اکبرنهُ و قَطّعنَ ایدیهُنَّ و قُلنَ حاشَ لله ما هذا بشراً اِن هذا  الاّ مَلَک کریم  (یوسف-31)
چون زلیخا ملامت [یا سعایت] زنان مصری را در باره خود شنید، در پی آنان فرستاد و از آنها دعوت کرد و مجلسی بیاراست و برای هر کدام تکیه گاهی تدارک نمود و به دست هر یک کاردی [و ترنجی] داد و از یوسف تقاضا نمود به مجلس این زنان درآ.  چون زنان،  او [آن جوان رعنا] را دیدند، در بزرگی و جمال او حیران ماندند و دستهایشان را بجای ترنج بریدند و گفتند: به خدا سوگند این نه آدمی است بلکه فرشته ای زیبا و خو.ش تراش است.

4- « وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها  لو لا  اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء ،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»  ( یوسف-24)
آن زن  [از فرط میل با آنکه از یوسف جواب رد شنید] در کامجویی از او اصرار و اهتمام کرد و اگر لطف خاص خدا و برهان پروردگارش را ندیده بود، او نیز بر طبق میل طبیعی به او اهتمام کردی ولی ما اینچنین او را از بدی و پلشتی روگردان نمودیم، زیرا او از بندگان پاک و پیراسته ی ما بود.

خُلق رسولُ الله ص

 خُلق رسولُ الله

خَلق، از خُلق رسول الله، لَذّت می برد
عالَمی زان سیرت دلخواه، لذّت می برد.

گرچه تشبیه اش به هر زیبا قیاسی نارواست
ماه گاه از فحوی افواه، لذّت می برد.

هر کمالی را که می جویید مردم! اُسوه اوست
اُسوه گی هم زین تجلّیگاه، لذّت می برد.

غار و تنهایی چندین سال را کس تاب نیست
لیک «احمد» زان غم جانکاه، لذّت می برد.

هیچ کس را جز «محمّد» طاقت معراج نیست
سینه ی مشروح از این درگاه، لذّت می برد.

از امین خلق و خالق، بیش تر یا پیش تر
«مرتَضی» مولای سرّ آگاه، لذّت می برد.

مادح «خُلق عظیم» اش حضرت دادار بین
کو هم از این جلوه الله، لذّت می برد.

مِن ولیُ الله الاعظم، مِن بشیرٍ و نذیر
کل مولودٍ مَن استولاه، لذّت می برد

ما کجا و شاهباز قلّه ی «لولاک»؟! لیک
هست این معنا که از آن ماه، لذّت می برد.

در طریق عشقبازی هر کسی را مَطمعی است
«نافذ» دلداده از این راه، لذّت می برد.

محمّد علی مشایخی(نافذ)
: در سوره یوسف داریم: «وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها لو لا اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»
و به واقع[آن زن‌] آهنگ وى کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‌کرد. چنین [کردیم‌] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان وارسته و خالص شده ما بود.
سوژه ی این سروده، تعبیر دیدن برهان رب است. آخِر برهان از جنس دلیل عقلی و استدلال است. چرا در این آیه از فعل دیدن برای برهان استفاده شده است؟!

« بُرهان رب »

داستانی است از شکیبایی
 از دلارایی و خدا رایی

از زری با عیار یعقوبی
  رفته در بوته ها به پالایی

از جوان سالکی خُــــدامحور
  راهی قُـــــــلّه های سینـایی

چه جوان؟  مهر و ماه سَجده گرش۱
  با یک و ده ستــــاره، رؤیایی
 
چه جوان؟ خـازِنی حفیظ و علیم۲
   چه جوان؟  افتخــــار دانـایی

در شباب از زُلالی و پاکی
  رَشک آیینه بود و زیبایی

صورتش؛ گیج گاه دست و ترنج۳
   سیرتش؛  نسخه ای اهــورایی

خَــلق نیکو  و خُـــلق مینویی ش
  هر دلی را کنند ســــــودایی

می زند عشقِ یک سر از زندان
کوس رســـوایی «زلیخا» یی

*
چه زنی؟ با صفـات کاخ نشین
  غرق آرایه ها و پیـــــــرایه

عشـــق را از هــوس ندانسته
  زرق و برق تُهی ش ســـرمایه

نفس خود را شده غـلام،  ولی
  فخر او کُشته دار و  همسـایه

در مقابل غلام بی غِــل و غِش
  در نجـــابت نداشت همپایه

از مَلاحت دگر مگوی و مپرس
  گوییــا بوده حوری اش دایه

در دل زن ز عشق سرو سَهی
  ریشه ها رفته لایه در لایه

بســت درهای کاخ،  تو در تو
  تا برد کام مهـــر در ســایه

در نهانخانه داشت چهـره بتی
  پرده انداخت روی جهـل آیه
 
دید «بُرهـــان ربّه »۴ اینجــا
  «یوسُف» آن ماه پاک ز آلایه

کاین ز یک بُت کند حیا، نکنم
  شــرم ز الله و اینهمــه آیه؟


محمّد علی مشایخی (نافذ) - مرداد ماه 1386

1- « اذ قالَ یوسُفُ لابیهِ یا ابَتِ انّی رَأیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمسُ وَ القَمَرُ رَأیتَهُم لی ساجِدین» (یوسف-4)
آنگاه که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! در علم رویا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه بر من سجده می کردند

 2- « قال اجعلنی علی خَزائن الارض انّی حفیظ علیم» (یوسف-55)
]یوسف به شاه گفت[ مرا به خزانه داری و ضبط دارایی کشور منصوب نما که من در حفظ دارایی و صرف شایسته آن دانا هستم.

3- « فلمّا سَمِعَت بمکرهِنَّ ارسَلَت الیهنَّ وَ اعتَدت لَهُنَّ متّکاً وَ آتت کُلَّ واحِدة مِنهّنَّ سِکّیناً وَ قالَت اخرُج عَلیهِنَّ فلمّا رَاینَهُ اکبرنهُ و قَطّعنَ ایدیهُنَّ و قُلنَ حاشَ لله ما هذا بشراً اِن هذا  الاّ مَلَک کریم  (یوسف-31)
چون زلیخا ملامت ]یا سعایت[ زنان مصری را در باره خود شنید، در پی آنان فرستاد و از آنها دعوت کرد و مجلسی بیاراست و برای هر کدام تکیه گاهی تدارک نمود و به دست هر یک کاردی ]و ترنجی[ داد و از یوسف تقاضا نمود به مجلس این زنان درآ.  چون زنان،  او ]آن جوان رعنا[ را دیدند، در بزرگی و جمال او حیران ماندند و دستهایشان را بجای ترنج بریدند و گفتند: به خدا سوگند این نه آدمی است بلکه فرشته ای زیبا و خو.ش تراش است.

4- « وَ لقَد هَمّت بِهِ وَ هَمَّ بها  لو لا  اَن رَآی بّرهان رَبّه،  کَذالکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاء ،  اِنّه مِن عِبادِنا المُخلَصین»  ( یوسف-24)
آن زن  ]از فرط میل با آنکه از یوسف جواب رد شنید،[ در کامجویی از او اصرار و اهتمام کرد و اگر لطف خاص خدا و برهان پروردگارش را ندیده بود، او نیز بر طبق میل طبیعی به او اهتمام کردی ولی ما اینچنین او را از بدی و پلشتی روگردان نمودیم، زیرا او از بندگان پاک و پیراسته ی ما بود.

.

































































.