《غِنای عشق》
"اهل گردم دل دیوانه اگر بگذارد"۱
سهل باشد رخ جانانه اگر بگذارد
از گداییّ در میکده دولت یابم
سیره ی چیره ی شاهانه اگر بگذارد
بی خود از خویش شوم، تازه غریقی در عشق
عقل سوداگر فرزانه(!) اگر بگذارد.
عشق با عقل در آمیزد و اعجاز کند
سرکش کافر کاشانه اگر بگذارد
عقل کوتاه نگر، وسوسه ی شیطان است
عشق و عقل اند نه بیگانه اگر بگذارد
نقض این معرکه گیری مَجاز۲ است "حسین"
می زنم عقل ز پیمانه اگر بگذارد
بعضی از اهل سخن را به محاجات کشم
دام اگر جمع شود، دانه اگر بگذارد
توی تسلیم ولایت به کمالت راهی است
من و القای سفیهانه اگر بگذارد
"نافذ" افلاک نشین گردد زین تیره مُغاک
کشش و کوشش رندانه اگر بگذارد.
محمد علی مشایخی (نافذ)
۱- استقبالی از سروده ی شاعر معاصر عماد خراسانی
۲- عرفای ما عموما" عقل را در مقابل عشق انگاشته اند و عقل کوتاه نگر را - که فقط تا نوک بینی را می بیند- عقل تلقی کرده و آن را در مقابل عشق قرار داده اند. من این مناقشه را معرکه گیری مَجاز می دانم و آن را قبول ندارم. امام حسین (ع) این مناقشه ی واهی را به قوت نقض می کند، چه کار سترگ او در عین عاشقانه بودن کاملا" عاقلانه است. هم از اینروست که می گویم:
عشق با عقل در آمیزد و اعجاز کند.
سلام بر استاد مشایخی عزیز ، از مطلب شما با عنوان غنای عشق استفاده کردم، موفق باشید